دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۲

100+24

حرف خاصی نیست.
فقط گاهی آدم دلش میخواهد حرف بزند. حرف های معمولی. حرف های روند تکراری روزانه. نه همیشه، گاهی... 
ادم دلش گاهی برای گفتن این حرف های معمولی تنگ میشود. برای اینکه صبح بیدار شدم. مقاله های مختلف خواندم. ظهر خوراک مرغ درست کردم برای نهار. و بعدش باز خواندم. بعد ترش سرم درد میکرد کمی. شاید از خستگی. و بعد در لپتاپ را بستم گذاشتم کنار بالشم روی تخت که زود هم بیدار شوم. موبایلم را ولی برای آلارم بیدار شدن تنطیم نکردم. بعد خابیدم..
بعد هم که بی هوا از خواب پریدم و دیدم از آخرین کلمه دو ساعت گذشته. بعدش هم باز لپتاپ رو روشن کردم و باز خواندم وتا شب شد. شام سوسیس بندری درست کردیم. و بعد یک دوش کوتاه گرفتم و الان هم خواستم آخرین مقاله های امشب را بخوانم که دیدم چقدر دلم میخواهد همین روند روتین و تکراری و بی مزه را برای کسی تعریف کنم و او هم گوش کند. چند دقیقه بیشتر وقت نمیگیرد. من هم آدمی نیستم عادت به گفتن، نه تا قبل از اینکه ازم جزء به جزء بپرسند. 
وقتی هیچ کس نیست نوشتن چند خط مجازی خودش غنیمتی است... هر چند فرق چندانی با دفتر خطرات کاغذی ام هم نمیکند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر