خوابم مي آيد...
تمام دنياي اين روزهاي من شده است تكرار. تكرار يك برنامه تكراري. هنوز طعم تند كنكور كارشناسي زير زبانم است و بايد آماده شوم براي آزمون ارشد. دير هم هست. فقط چند ماه ديگر مانده... از اين خسته ام. از اينكه روزهايم كتاب است و نه مادرم را ميبينم و نه هيچكدام از اعضاي خوانواده ام را. براي چه؟ تنها براي يك مدرك.
_ و مجبورم، ميفهمي؟ هيچ تضميني نيست. و وقتي به آمار رسمي بيكاري اعلام شده از طرف سازمانهاي رسمي اطميناني نداري و نه بند "پ" شامل حا ل تو ميشود، مجبوري به همان مدرك بچسبي. كه شايد به دردت بخورد(و شايد هم نخورد!). حتي اگر شده به قيمت نديدن خانواده ات كه بين تو و آنها تنها به اندازه يك ديوار اتاق فاصله است....
+ خب حق ميدهم به خودم كه خسته باشم. از اينكه تمام روز من بين كلمات چاپي بيروح بگذرند و من براي نوشتن فرصتي نداشته باشم جز همان چند دقيقه ي قبل از خواب كه كلمات را توي noteگوشي ام تايپ كنم...
+ بند"پ" همان پارتي ميباشد!
تمام دنياي اين روزهاي من شده است تكرار. تكرار يك برنامه تكراري. هنوز طعم تند كنكور كارشناسي زير زبانم است و بايد آماده شوم براي آزمون ارشد. دير هم هست. فقط چند ماه ديگر مانده... از اين خسته ام. از اينكه روزهايم كتاب است و نه مادرم را ميبينم و نه هيچكدام از اعضاي خوانواده ام را. براي چه؟ تنها براي يك مدرك.
_ و مجبورم، ميفهمي؟ هيچ تضميني نيست. و وقتي به آمار رسمي بيكاري اعلام شده از طرف سازمانهاي رسمي اطميناني نداري و نه بند "پ" شامل حا ل تو ميشود، مجبوري به همان مدرك بچسبي. كه شايد به دردت بخورد(و شايد هم نخورد!). حتي اگر شده به قيمت نديدن خانواده ات كه بين تو و آنها تنها به اندازه يك ديوار اتاق فاصله است....
+ خب حق ميدهم به خودم كه خسته باشم. از اينكه تمام روز من بين كلمات چاپي بيروح بگذرند و من براي نوشتن فرصتي نداشته باشم جز همان چند دقيقه ي قبل از خواب كه كلمات را توي noteگوشي ام تايپ كنم...
+ بند"پ" همان پارتي ميباشد!