دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۲

100+26

از وقتی که از پیاده روی برگشته ام یکریز آهنگ "مست چشمات" ابی رو روی ریپیت گذاشتم. هیچ تناسبی هم با وضع موجودم ندارد. مست چشم هیچکسی نیستم. اما مهم این نیست.
از چند روزی هست که بحدی عصبی هستم که به خارج از من نفوذ کرده احساسم. که بیایند و تذکر بدهند که چیزی شده مگر؟   راستش تا نگفته بود به من که چرا انقدر عصبی هستی، حواسم نبود به این که واقعن چند روزی هست خارج از نرمال خودم را پیروی میکنم! .. مهم اما این هم نیست.
اینها همه معلول چیز دیگریست. شاید ریشه  این است که من از خودم راضی نیستم. از شخصی به نام هدا. به هویت" من". من از خودم راضی نیستم. تلاشم نتیجه ی دلخواهم نیست. توقعم را برآورده نمیکند. من از این "هدا" ی بی نتیجه خسته ام.  از این "هدا" ی ناتمام در هر چیزی. از این کسی که سرگشته است بین شلوغی دنیا و هنوز نمیداند چرا و چطور. از این "هدا" یی که نه جرات ادامه ی علاقه مندی اش را دارد و نه انگیزه ی ادامه ی تخصص.
از این "من" خسته ام. من هم از این من خسته است. هویتی هم انگار باید تاکنون میساختم مثل یک پودر نامرئی توی هوا پخش میشود و ... هیچ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر