چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۲

100+21


بنظرم می آید دارم وقتم را هدر میدهم. تمام روز را مقاله های مختلف خواندم و ترجمه کردم. از دور نگاه که کنی حسابی سرم شلوغ بوده امروز. منتها خودم را گول نزنم. وقت های بین کارهایم را توی شبکه های اجتماعی چرخیدم، صحبت کردم. آه چقدر که بیخودانه وقتم را توی اینترنت هدر دادم. کم نخواندم، کم کار نکردم. اما کم هم وقتم را هدر ندادم. یکجور معتاد مجازی شده ام. اگر میشد غذا هم مجازی میخوردم، خواب هم مجازی میرفتم و تبدیل میشدم به یک آدم صفر و یکی(اگر تا بحال نشده باشم!)
مدام تصمیم میگیرم وقتم را مفید تر بگذرانم. و مدام قول خودم را میشکنم. آخر شب هم می ایم اینجا و نادم وار شرح روزانه میدهم که بلکه ذهنم از این قالب بندی جمله های کوتاه و مقطع خارج شود و شاید بتوانم توی دنیای حقیقی انقدر منقطع حرف نزم و فکر نکنم.
انگار اما چیزی بیشتر از اراده ی سخت برای این ترک اعتیاد نیاز است. چیزی مثل پر کردن حفره های خالی زندگی من. حفره هایی که انقدر عمیق شده اند که برای پرکردنشان رو می آورم به گوشهای غریبه هایی نا آشنا(گو اینکه حتی اهمیت نمیدهم متوجه من شده اند یا نه!)
شما انسان هایی که نیاز به شنیده شدن را حس نمیکنید، این حفره های خالی را با چه پر کرده اید؟


شاید نیازم هست به انسانی مثل خودم. مثل فکر خودم و نظر خودم.شاید این مشکلی هست که پس از یک سن خاصی روبروی انسان نمایان میشود. بی اینکه بدانم چطور حلش کنم! بی آنکه انسان مناسب این قفل را یافته باشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر